برگرفتہ از رمان *در پرتویے دیگر*


   در فاصلہ مابین دو گلدان بزرگ و خوش نقش پنجره میانے مرد میان سال و محترمے با ظاهرے خوش برخورد و فریبنده آرام بر مبل راحت و خوش نشین آنجا نشستہ و منتظر آمدن صاحب آن مرکز‌ بسیار بزرگ تجارے بود. چند دقیقہ ایے بیشتر طول نکشید کہ آقاے جهانے بنزد آن مرد آمد؛ ایشان را با احترام خاص خود در آغوش گرفت و مراتب خوش آمدگویے خود را تقدیم ایشان نمود. هر دو کنار هم بر مبل نشستند و ارادت بیکدیگر را اظهار نمودند. آقاے جهانے کہ بر خلاف ظاهر خود از دیدن آن مرد ترسے را در دل احساس مےنمود همراه با لبخندهاے فریبنده ایے آرام آرام در خطاب او گفت: آقاے بینایے دوست عزیز من! چقدر زود بہ ایران برگشتید! قرار بود سہ ماه دیگر بہ اینجا بیایید.

  خنده ایے کرد و در جواب گفت: قرار است عملیات زودتر از موعد مقرّر انجام بگیرد بهمین دلیل است کہ من اکنون اینجا هستم.

   غمے بچهره داد و گفت: ولے با این وضعیتے کہ پیش آمده حرف زدن ما نیز با یکدیگر خطرناڪ است حال چہ برسد بہ انجام عملیات!

   -آقاے جهانے! چہ وضعے پیش آمده؟!

  -مگر آدمهاے از همہ جا با خبر شما اطلاع نداده اند کہ چہ اتفاقے افتاده است؟

  - منظورت پرستوست؟

  -آرے همان دختر.

  -دوست عزیز! شما خیلے عجولانہ اقدام کردید. با این دختر نمےشود بزور رفتار کرد.

  -ولے آقاے بینایے! شما بیش از حد لازم این دختر را بخود و اسرار خود نزدیڪ کرده اید و این خیلے خطرناڪ است.

  -دوست من! شما باید متوجہ باشید کہ کار ما بدون آن دختر بہ انجام نخواهد رسید. تمامے ارتباطات ما با سایر شرکتها از طریق پدربزرگ اوست کہ امکان پذیر است. 

  -شما درست مےفرمایید ولے با این اتفاقے کہ دیشب افتاد ما چگونہ مےتوانیم امنیت خود را تضمین کنیم؟

  -شما نگران نباشید؛ پرستو بقدرے بہ من وابستہ ست کہ جرئت گفتن یڪ کلمہ را نیز ندارد. ولے محض احتیاط براے مدتے محتاطانہ عمل کنید و بتمام عوامل خود گوشزد‌ دهید کہ مراقب خود و حرکات خود باشند؛ بخصوص دوستان نزدیڪ پرستو.

  -بلہ دوست عزیز؛ دستور از شما و ما مطیع.

  -من بہ بیمارستان مےروم تا ببینم چہ بلایے را بر سر آن دختر آورده اید.

  -پس خواهش مےکنم مراقب خود باشید.

   -حتما