داشت براه خود ادامہ مےداد‌ کہ ماشینے از پشت سر سریع بسمت او آمد راهش را سد کرد و سہ جوان از آن پیاده گشتند و بدورش حلقہ زدند. قلبش تند تند بہ تپش افتاد‌ و اندامش از ترس بلرزه درآمد؛