عینڪ دودے را از مقابل چشمانش برداشت و با کلامے آمیختہ از تعجّب با خود گفت: پدر و عمو چہ بهم مےگویند؟! در مورد کدام پرستو حرف مےزنند؟! من کہ اینجا هستم؛ صحیح و سالم! نہ حافظہ‌ام را از دست داده‌ام و نہ بدنم ترکش دارد! چرا امروز همہ بےربط حرف مےزنند؟!... نکند شخص دیگرے را با من اشتباه گرفتہ‌اند؛... یعنے امکان دارد پروانہ را با من عوضے گرفتہ باشند؟!... آره پروانہ؛...